خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.
خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...
بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم
زخم پاهايم به من ميخندد...
خسته شدم بس كه تنها دويدم...
اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...
مي خواهم با تو گريه كنم ...
خسته شدم بس كه... تنها گريه كردم...
مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...
خسته شدم بس كه تنها ايستادم
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست
گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه !
اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم
در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم
زهرا دوستت دارم
باور کن
اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد
اگر به حجله آشنايي ، برخوردي وعده اي به تو گفتند
كبوترت در حسرت پركشيدن پر پر زد !
تو حرفشان راباورنكن !
تمام اين سالها كنارمن بودي !
كنار دلتنگي دفاترم !
درگلدان چيني
اگر شبي فانوس نفسهاي من خاموش شد
اگر به حجله آشنايي ، برخوردي وعده اي به تو گفتند
كبوترت در حسرت پركشيدن پر پر زد !
تو حرفشان راباورنكن !
تمام اين سالها كنارمن بودي !
كنار دلتنگي دفاترم !
درگلدان چيني
رسم زندگي اين است روزي کسي را دوست داري
و روز بعد تنهايي به همين سادگي او رفته است
و همه چيز تمام شده مثل يک مهماني که به آخر مي رسد
و تو به حال خود رها مي شوي چرا غمگيني ؟
اين رسم زندگيست پس تنها آوازبخوان
دوستت دارم کمتر از خدا و بيشتر از خودم
چون به خدا ايمان دارم و به تو احتياج!!
بیا و یک لحظه با من باش ، تا برای یک عمر با هم بمانیم ...
بیا برای هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم!
عشقِ مُرده