تو را برای وفای تو دوست می دارم******وگرنه دلبر پیمانه شکن فراوان است
هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
زدرد عشق توبا کس حکایتی که نکردم چرا جفای تو کم شد؟شکایتی که نکردم !!!
غیر از غم عشق تو ندارم , غم دیگر شادم که جز این نیست مرا همدم دیگر
رسم زمونه : تو چشم میذاری من قایم میشم .........اما تو یکی دیگه رو پیدا میکنی
يک نفر ..... یک جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی که به تو فکر میکنه احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حال فکر کردن به توست.
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان.
مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
من همه ی قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اونم از غصه ی توست
گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم زهرا.
زهرا























عمر آن بود كه در صحبت زهرا گذشت
حيف و صد حيف كه آن عزيز زيبا گذشت
آفتابي زد و ويرانه دل روشن كرد
ليك افسوس كه زود از سر ديوار گذشت
خيره شد چشم دل جلوه مستانه او
تازدم چشم مهلت ديدار گذشت
هیچ کس تنهائیم را حس نکرد ، برکه طوفانیم را حس نکرد ،
او که سامان غزل هایم از اوست ، بی سر و سامانیم را حس نکرد . . .
بمون بگو چکار کنم،دنیا پر از دردوغمه / تموم زندگیم توئی،تو هم که اخمات تو همه!
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ، تماشای تو زیباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکین به حقارت منگر ، دل ما وسعت دریاست اگر بگذارند . . .
من یک انسانم
اگر به خانهی من آمدی برایم مداد بیاور
مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مدادپاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
شخم بزنم وجودم را ... بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد
و بیواسطه کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم ... بدوزمش ... اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود، میخواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزم!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
میدانی که؟ باید واقعبین بود !
صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر!
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که ...... به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم میکنند، به یاد بیاورم که کیستم!
ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی میفروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
باز باران بی ترانه*
*گریه هایم عاشقانه*
*می خورد بر سقف قلبم*
*یاد ایام تو داشتن*
*می زند سیلی به صورت*
*باورت شاید نباشد*
*مرده است قلبم ز دستت*
*فکر آنکه با تو بودم*
*با تو بودم شاد بودم*
*توی دشت آن نگاهت*
*گم شدن در خاطراتت